˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
10 / 12برچسب:آموزشی, آموزنده,افراد, افراد خاص, انگلستان, انگلیسی, ایران, ایرانی, با حجاب, جدید, حجاب,خاص,خانم, خانم ایرانی,خانوم, داستان, داستان آموزنده, داستان زیبا و آموزنده, داستان های آموزنده,داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دختر, دختر ایرانی,دست, رابطه,زندگی, زیبا,سوال,شهوت, شهوت پرست,طعنه, عادی, عاشق, عاشقانه, عشق, عصبانی, عصبانیت, عکس, فرد, فقط, قشنگ, لبخند, لمس, مرد, مفید, ملکه, ملکه انگلستان, مهربان, نجیب,نگاه, همه, پسر, پسر انگلیسی,پسر ایرانی, چرا, کنترل, کوتاه,, :: 23:15 :: نويسنده : وحید
یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یک پسر ایرانی میگه: چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن که نمیتونن خودشون رو کنترل کنن؟؟ پسره لبخندی میزنه و میگه: ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی ملکه انگلستانو لمس کنه؟! پسره انگلیسی با عصبانیت میگه: نه! مگه فرد عادیه؟!! فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن!!! پسر میگه: خانومای ما همه ملکه هستن.
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
7 / 12برچسب:آموزشی,آموزنده,اخلاص, استجابت, اشک, افشا, الا بذکر الله تطمئن القلوب, الله, امروز, امضا, بد, بسته, بسیار, بسیار زیبا, بنویس, تامین, توبه,جدید, جمع و منها کردن, حاجت, حساب, خانه,خریدار, درد, درد دل, دریا, دل, رحمت, روزی, روشن,زندگی, زیبا,شعر, شعر مذهبی, شعرهای مذهبی, شکر,, :: 4:57 :: نويسنده : وحید
دلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با من اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من بیفشان قطره ی اشکی، که من هستم خریدارش بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن بازآ در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی طلب کن آنچه می خواهی، مهیّا کردنش با من بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|